الیساالیسا، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 13 روز سن داره

الیسای خوشگل من

آخر عاقبت دیابت بارداری

دیروز بابایی جواب آزمایش قند مامانی رو گرفت ، آخه مامانی در دوران بارداری دیابت داشت ولی به حمدا... قند مامانی خوب بود و مامانی دیگه دیابت نداره . بابا با یه نایلون پر از شیرینی کشمشی و کلمپه اومد خونه . و من دلی از عزا درآوردم .سلامتی چیز خوبیه مامان جون . ایشاا... تو و همه بچه ها و ماماناشون همیشه سالم و سلامت باشن . آمین....
5 بهمن 1391

روزمره

دیروز بابا جواب آزمایش و سونو تو برد پیش دکتر ، چیز خاصی نیست خدارو شکر . دکتر برای ترش کردنت  شربت رانیتیدین نوشت بابا هم عصر اونو از داروخانه تهیه کرد  راستی به نظر دکتر نیازی به تعویض شیر خشک ات نیست. ولی هنوز مامانی بر این کار مصره.
4 بهمن 1391

عادات نونوی خوشگل

برای خوابیدن، عادت داری بغلت کنیم و راه بریم، ایستاده رو سینه من و بابایی باشی طوری که صورتت رو به بیرون باشه و بتونی محیط اطرافتو ببینی ، الان دو  روزه مامانی و بابایی قصد دارن این عادت رو از سرت بندازن ، برای این کار از دیروز میزاریمت رو کریر  یا رو پامون و تکونت میدیم تا بخوابونیمت ، قربونت برم که اولش یه کم مقاومت کردی ولی وقتی دیدی چاره ای نداری خوابت برد ولی دفعات بعدی مقاومتت کم شده  طوری که امروز صبح اصلاً مقاومت نکردی . و وقتی گذاشتمت رو کریر و لالایی برت خوندم خوابت برد لالایی که این روزا برات میخونم اینه : لالالالا عروسم ای عروس ملوسم بخواب بخواب الی جون رنگ چشماتو قربون الی من خوابیده ، مهتاب بهش تابیده ل...
4 بهمن 1391

ماجرای شیر خوردن الیسا

یه خبر خوب ، از دیروز داری سینه مامانی رو خوب میخوری ولی متاسفانه چون این ماه میزان مصرف شیر خشک ات بالا رفته دیگه شیر مامانی خیلی کم شده و دار ه خشک میشه ، امیدوارم با دوباره مکیدن ات شیر مامان خوب شه من سعی خودمو میکنم  با آبمیوه، قطره شیر افزا ، ماءالشعیر و قرص هایی که دکتر داده ولی امیدوارم تو هم دختر خوبی باشی و به این کارت ادامه بدی ... خدا کنه .....
4 بهمن 1391

پاسپورت

قراره ببریمت عکاسی و ازت عکس پرسنلی برای پاسپورت بگیریم  بعدشم بریم پلیس +10 برات پاسپورت بگیریم . هنوز رنگ چشمات معلوم نیست!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
3 بهمن 1391

تو سه ماهگی ات

این روزا قیافه ات خیلی تند تند داره عوض میشه. جغجغه تولو و آویز روی تختت رو میفهمی و دوست داری در روز چند بار میزارمت رو تختت تا باهاش بازی کنی ، دیگه کلاه سرت نمیکنم . تا حالا 4 بار خودم حمومت کردم 2 بار خونه مامان جون 2 بارم خونه خودمون با بابایی . یکی اش همین دیروز بود ، آب رو دوست داری ولی وقتی لباس میپوشونمت حسابی گریه میکنی . وقتی باهات حرف میزنم میخندی و عادت داری بغلت کنم طوریکه صورتت رو به بیرون باشه و بتونی همه جا رو ببینی راه برم تا بخوابی . این قسمت داستان یه کم سخته چون با این وزنم دیگه پا و کمر برام نمونده ...... 
3 بهمن 1391

رفع کولیک با بیوگایا

تو توی سه ماهگی هستی و حدود یک هفته است که شبها خوب میخوابی  انگار داروی بیو گایا خوب عمل کرده , شبها خودم برای شیر خوردن بدارت میکنم ، اصولاً یکبار ساعت 3 نصف شب یکبار 5 یا 6 یکبار هم 8 صبح . بقیه اش هم که صبحه و مامانی بیداره. بابا بیو گایارو از داروخونه 13 آبان برات گرفت مثل اینکه علاوه بر اینکه گرون شده کمیاب هم شده و فقط با نسخه پزشک و اونم در برخی داروخونه ها قابل خریده . داروی خوبیه. 5 قطره در روز ازش بهت میدم راستش رو بخوای اون خودش باکتریی است که باعث فعال شدن باکتری هایی در روده ات میشه که نفخ و باد شکم را از بین میبره و باعث آروم شدن کولیک میشه. البته در حمل این دارو باید زنجیره سرما حفظ بشه و از یخچال داروخانه با یک کیسه یخ ...
3 بهمن 1391

در هم برهم

امروز که این پست رو میزارم 2 ماه و هیجده روز از اومدن فرشته مهربون و زیبای خونه ما میگذره ، دیگه  حسابی  بهش عادت کردم داره میخنده و صدا در میاره .الانم کنارم رو زمین خوابیده ،  طی این روزها که چیزی ننوشتم لحظات سختی رو گذروندم  الان این دومین هفته است که اومدم خونه خودم . تا قبل از اون خونه مامانم بودم. الیسا درست دو ماه و سه روز بود که من از خونه مامان اومدم البته قبلش تا 27 روزگی الیسا خونه خودمون بودم از 27 روزگی تا دوماه و سه روزگی اش خونه مامانینا. دو هفته قبل از اینکه بیام یعنی بعد از چهل روزگی الیسا کم کم حالم بهتر شد و به زندگی عادی برگشتم و دو هفنته آخر همسرم اومد خونه مامانم چون  ماموریت اون ورا گرفته بو...
3 بهمن 1391